بسمالله
چندتا هواپیما اونطرف هواپیمایی پارک کرده که مامان الان باید داخلش نشسته باشه.
نمیتونم انکار کنم که چقدر خوشحالم که من الان تو اون هواپیما نیستم. اما مامان اینطور نمیبینه.
برای مامان فاصله ما الان دوباره اندازه تمام دنیا شده.
برای مامان دوباره بعد از این ( سانسور ) که با هم تو ( سانسور) داشتیم یک دنیا دلتنگی از همین فرودگاه شروع شده.
برای مامان فاصله ما از گیت B تا D فرودگاه ( سانسور ) نیست.
برای مامان از همین حالا انگار دوباره یک بخشی از وجودش ازش جدا شده. هر دو ما فقط ( سانسور ) ساعت پرواز داریم. اما هر کدوم به یه سمت میریم. که انگار ما هم دوتا مسافر غریبه برای هم تو این فرودگاه بودیم.
مامان ، من هیچوقت نمیتونم تو چشمات نگاه کنم و بگم دلم برات تنگ میشه، چون میدونم این فقط همه چیز رو برای تو سخت تر میکنه.
پس بذار بگم من واقعا از نبودن تو اون پرواز چقدر خوشحالم. دلم برات تنگ میشه حتی اگه به زبون نیارم.
برای ما دوری دیگه یک کلمه معمولی نیست. ما برای دوری کلی احساسات جدید نوشتیم. یه تعریف جدید که زندگی برای دوری به ما نشون داد.
دوست دارم مامان، هرجاکهباشی، هرجاکهباشم.